توماس هایزه
آخرین ساختهی توماس هایزه،مستند وطن فضایی است در زمان،مستندساز و نویسندهی اهل آلمان شرقی (جمهوری دموکراتیک آلمان) است که تا قبل از فروپاشی دیوار برلین اغلب مستندها و نمایشنامههای رادیوییاش ممنوع یا در توقیف دولت بودند. بعد از اتحاد دو آلمان، هایزه با آثار بحثبرانگیزش درباره فرهنگ و موضوعات معاصری که آلمان را متأثر ساخته، شناخته شد و در سال ٢٠٠۵ با مستند برادر، ما دوباره همدیگر را خواهیم دید به جشنواره برلین راه یافت.همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
اما آخرین و شاید بهترین مستندِ هایزه سفری است تاریخی به خاطراتِ خود و سه نسل از خانوادهاش که از جایی در جنگل سیاه (واقع در جنوب غربی آلمان) با الهام از داستانهای پریانِ برادران گریم از نمای یک چوب آغاز میشود. دوربین بهآرامی تیلت میکند و بر روی تابلویی بالای چوب توقف میکند، تابلویی که بر روی آن نوشته شده «بر اساس افسانهها، اینجا خانهی مادربزرگ بوده است».
«وطن فضایی است در زمان»
مستندی دقیق و گاه پیچیده با مدتزمان ٢١٨ دقیقه با مجموعهای از اسناد، خاطرات، نامهها و چشماندازهایی که توسط هایزه گردآوری شده است. کارگردانی که پدربزرگش ویلهلم هایزه از اعضای مؤسس «حزب کمونیست آلمان» و پدرش، ولفگانگ هایزه، فیلسوف و از منتقدانِ برجستهی سیاستهای حکومت آلمان شرقی بود.
الکساندر کلوگه و هارون فاروکی
مستندهایی که هایزه در طول این چهار دهه ساخته، همزمان سرد، شخصی و تفکر برانگیزند و در آنها میتوان ردی از فیلمسازان روشنفکر آلمانی (آلمان غربی)، مثل الکساندر کلوگه و هارون فاروکی را پیدا کرد. این مستند به پنج بخش تقسیم میشود و طی آن صدای فیلمساز را میشنویم که بدون تفسیر خاصی، اسنادی را میخواند که خود از خطر نابودی نجاتشان داده است. لحن سنجیدهی هایزه در ارائهی شمرده و بیطرفانهی اطلاعات به تماشاگر با تصاویرِ خشک و بیروح سیاهوسفید فیلم هماهنگ است.
پیامدهای جنگ جهانی اول
بخش اول که عمدتاً بر پیامدهای جنگ جهانی اول و جنگ متعاقب آن متمرکز است، به رابطهی عاشقانه و ازدواج پدربزرگ و مادربزرگِ پدری هایزه و ظلم و ستمهایی که در طی آن سالها دیدهاند، میپردازد. این بخش همچنین پسر آنها (ولفگانگ) را از طریق نامههایی که برای پدر و مادرش از اردوگاه کار اجباریِ مختص دورگههای غیراصیل مینویسد (اصطلاحی که نازیها به کسانی میگفتند که یک رگهی آریایی و یک رگه یهودی دارند)، معرفی میکند.
همسر ولفگانگ -وطن فضایی است در زمان
موضوع بخش دوم این مستند، رُزی (Rosi) همسر ولفگانگ و مادر کارگردان است. دفتر خاطرات او پایانِ هولناک و عواقب پر هرجومرج پس از جنگ را توصیف میکنند، همراه با چند ماجرای عاشقانه از جمله رابطهی عاشقانهاش با پسری به نام «اودو» که نفرتش از کمونیسم به اندازهی اعتقادش به دولت سوسیالیستیِ جدید زیاد بود. این بخش با ازدواج رُزی با ولفگانگِ کمونیست پایان مییابد. حاصل ازدواج آنها دو پسر است که بچهی کوچکتر توماس نام دارد.
با اینکه (ولفگانگ) شخصیت اصلی بخش سوم این مستند است، اما بیشتر از طریق نامههایی که رُزی به او نوشته است، دیده میشود.
رماننویسِ مشهور کریستا ولف
از نامهنگاریهای رُزی درمییابیم که او کارش را در دانشگاه معتبر هومبولت از دست میدهد و به دلیل دفاع از روبرت هاومانِ دگراندیش (این واژه در بلوک شرقی به شهروندانی اطلاق میشد که از شیوهها یا اقتدار حزب کمونیست انتقاد میکردند) از طرف حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان مورد انتقاد قرار میگیرد و از برلین به دریای شمال فرار میکند. در این قسمت رماننویسِ مشهور، کریستا ولف هم حضور کوتاهی دارد (در نامهای که برای رُزی نوشته شده) به همراه دو دانشآموزِ مشهور ولفگانگ، مولر و ولف بیرمان (خواننده و ترانهسرای دگراندیش). اگرچه مستقیماً بر این نکته تأکید نمیشود، اما بعدها مولر به چیزی مثل یک مربی و سرمشق برای توماس تبدیل میشود.
گزارشها و اطلاعاتِ اشتازی
قسمت عمده بخش چهارم به تیرهروزیهای خدمت سربازی توماس در دهه ۱۹۷۰ میپردازد، آن هم از خلال نامههایی که به مادرش نوشته است. همچنین به سرکشیهای او در دوران نوجوانی و گزارشها و اطلاعاتِ اشتازی (وزارت امنیت آلمان شرقی) که از همسایههای خانوادهی توماس به دست آمده، اشاره میشود. در بخش پنجم مجدداً به رُزی و روزهای آخر آلمان شرقی برمیگردیم. توماس همچنان حاضر است و بر روی پروژههایی با مولر کار میکند.
سرگئی لوزنیتسا – وطن فضایی است در زمان
وطن فضایی است در زمان، از الگوی کِن برنز و ایدهی واسازی (Deconstruction) مشابه در مستند تاریخی سندمحور پیروی میکند، از طرفی با جیمز بنینگ در استفادهی مکرر از صدا برای مفهومسازی و معنا بخشیدن به یک چشمانداز (یا بالعکس) قرابت دارد و با شیوهی سرگئی لوزنیتسا در برخورد خنثی و بیطرفانه با فیلمهای خامِ انتخابی همپاست. هایزه در مصاحبهای در فستیوال برلین ٢٠١٩ در مورد نوع کارش میگوید: «من طوری رفتار میکنم که انگار همهچیز در حدود ۲۰۰۰ سال پیش اتفاق افتاده، جایی که دیگر هیچکس چیزی در مورد گسترهی زمان نمیداند. این تکهها تنها چیزی هستند که در دسترساند و میتوان از آنها برای ایجاد یک تصویر استفاده کرد، اگرچه شکافهای خیلی زیادی بین آنها وجود دارد.»
بیشتر بخوانید » پدرو کوستا فیلم ویتالینا وارلا